محل تبلیغات شما



من چقد بی دلیل چقد بی بدیل دلم برای تو تنگ است، برای توی ساخته شده بزرگ شده در ذهن، برای دلبر شب‌های پیاده روهای رنگ و نور، برای دلبر شب های دور، من چقد دلم برای دل خوشی‌ها و شادی های کوچک خودم تنگ شده، این روزها دارم ‌می‌دوم دارم جان می‌دهم که خوشبختی را پیدا کنم برای لحظه ای برای ثانیه ای که زیر گوشت لب بزنم : "هنوز صبر من به قامت بلند ارزو ست" بعد تمام آرمان هایم را بگذارم بر دوش هستی بگذارم بر دست های پینه بسته مردمان خسته امیدوار و بروم.

دلبر من آدم چمدان بسته ای هستم ببینمت رفته ام،از هوش از عقل


این روزها دارم ویدیو کلاس های بچه های دانشگاه شریف رو می‌بینم یک‌جایی استاد میگه گاهی اوقات در مذاکرات تو یک مزایایی رو میگیری و خوشحالی از اون قرارداد در حالی که نمیدونستی اون طرف می‌تونسته مفاد دیگه ایو رو هم به تو بده و وقتی که بفهمی دیگه شاد نیستی،مثلا اگر یه ماشینی که رنج تو بازارش ۵۹۰ میلیونه تو بخری ۵۰۰ میلیون خوشحالی ولی بعدا اگه بفهمی طرف پول لازم بوده و تو کمترهم میتونستی بخری دیگه رضایت نداری.

دلبر ما تو رو دیدم و اپشناتو :))) بخاطر همین انتظارمون از دنیا رفته بالا به بقیه راضی نمی‌شیم وگرنه خوب و شیرین سخن تر از شما زیاده اما تا وقتی میشه رو تو مذاکره کرد بقیه عن چین؟


من رو این پسر معلمه تو توییتر کراش زدم، خیلی باحوصله و مهربونه، از اونجایی که من خیلی رواعصاب و تخمیم نیاز دارم همچین کسی از نسل ایوب پارتنرم بشه،

خانم ها اقایان

این شما و این کراش جدید مهدیه

اقای معلم

 


کاش شخصیت پیرمردی افغان بودم در یکی از کتاب های خالد حسینی که روی گاری دستی نقاشی شده ام در کنار خیابان های کابل باقالی و نخود شور می‌فروختم،از جنگ با روس ها جان سالم به در برده باشم با چهل چروک بر صورت از سختی روزگار،از دست طالبان گریخته باشم رنج مهاجرت و دوری از وطن کشیده باشم با چهل چروک افزون بر چروک های قبلی،از جنگ های داخلی،از دست آمریکایی ها،از وبا،از قحطی و این اواخر داعش جان سالم به در برده باشم و با هزار غم و فقدان یاران از دست رفته حالا اخر عمری ابراهیم‌وار خدا بهم دختری چشم ابرو مشکی داده بود تا می‌گذاشتمش روی گاری و تو کوچه ها می‌چرخیدم و برایش می‌خواندم  "گـــرفتار توام مــــویتــه قـربــان.چشم سیه داری قربانت شوم من" برایم ناز می‌کرد،چشم های کشیده داشت، یادآور مادرم بود، دامن سبز چمنی گل سرخی و لباس آبی فیروزه ای تنش می‌کردم، تلافی تمام رنج های سالیان جنگ و آواره‌گی یک لیلی می‌داشتم

کاش پیرمردی افغان بودم رنج کشیده از عالم و آدم، اما اخر عمری حس می‌کردم خوشبخت ترین آدم روی زمین چون ارزشمندترین فرد رو کنارم دارم، ما چی میشیم؟ما اخر عمر کجای این دنیا؟با کدوم آرزوهای فرو خورده دلتنگ چه آدمایی چه خونه ها و کوچه هایی می‌میریم؟ ما با عمر بی حاصلمون قراره کجای این دنیا تو حسرت دو چشم نگران بخوابیم؟


یکی از همکلاسیامون :)))))) دوره :)))))) آموزش :))))))))))))))))) نرم افزار :))))))))))))))))))) endnote گذاشته:)))))))))))))))))))))))

بعد من فک کردم خب یکی از اساتید ازش خواسته اینم واسه بچه های کارشناسی میخواد برگذار کنه، یکم پیامشو خوندم دیدم پایینش نوشته با تخفیف دانشجوییییییییی :))))))))))) 

اگه اینجوریه منم آمورش کارکرد دکمه پاور لپتاپ و رو حالت sleep گذاشتن و restart کردن لپتاپو بلدم کلاس بزارم،چرا اینجورین این مردمان؟؟؟؟؟

دو توصیه: 

این TED_talk واقعا چیز جذابیه، مخصوصا این اپیزودشو دوست داشتم

Safwat Saleem: Why I keep speaking up, even when people mock my accent

https://go.ted.com/Cygh

به چند دلیل: من عاشق لهجه ادم هام،به شدت از مصاحبت با اصفهانیا و یزدیا لذت می‌برم،مدل صحبت افغان‌هارو دوست دارم

دلیل دوم،نحوه ارائه اش واقعا جذابه، مدلی که شروع میکنه، متنش و در نهایت تموم کردنش خیلی خوبه

دلیل سوم کلا با پسره حال کردم ؛)))  ارهههه

توصیه دوم،این اپیزود هشتم فصل سوم how i met your mother چقد فیریک بود،چقد کارکتراش تو این اپیزود شبیه خانواده من بودن، همیشه در حال جنگ و بحث و ضایع کردن همدیگه، تو رو خدا ببینیدش

پ.ن: به من گفتین بی ادبی نکن و دبیرستانی نباشو . امیدوارم از بحث های علمیم لذت ببرین :(


کدوم یکی از این آدما،کدوم یکی از این مردم کوی و برزن همون مردم دو هفته پیشن؟ کی دیگه خوشحاله؟ کی امیدواره؟ با ما چیکار کردن؟ با اون حجم از بغض و نفرت و خشم چیکار کنیم؟ بابا چرا گرد سم خران اینا نمی‌گذره؟ چرا وقتی داد عادلان در جهان بقا نکرد،این تیزی سنان اینا نمی‌گذره؟چرا اشکی ایم؟چرا بغضیم؟ چرا تموم نمیشیم؟ چرا مدام دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار؟ چرا دیگه معمولی نیستیم؟

پ.ن:

این روزها بیشتر زبان میخونم،خیلی زبان میخونم

پروپوزال ارشدم رو نوشتم،ادیت میزنم

دلبر از ایران رفت (خوشحالم براش، اولش چشمام چارتا شد همراه با سکته،بعد آروم آروم لبخند اومد رو لبم، از اون لبخندا که تو ثانیه به ثانیه‌اش هزارتا دمت گرم جمع شده)

مشاور جدیدمو دوست دارم،با تمریناش خسته ام میکنه میتونم بخوابم

دارم رو دیپ ورکینگ کار میکنم،راضیم تا اینجا


من یاد اون صحنه ای میافتم که داشتیم سر اینکه برج انیشتین اثر فاخری هست یا نه بحث می‌کردیم و من گفتم کجاش قشنگه شبیه ه و گیر داده بود نه این شکلی نیس شبیه برج فلانه و من گفتم من تاحالا از نزدیک ندیدم و شماتیک قبول کن برج انیشتین خیلی شبیهشه و گیر داده بود بیا برات بکشم و من سعی می‌کردم خودکارو ازش بگیرم و جلوی کشیده شدن همچین اثر فاخر و پرمعنایی روی جزوه دلبندمو بگیرم و بعد یهو استاد گفت خانوم مهندس،اقای مهندس اگه بحثتون تموم شد بریم اسلاید بعد دلم میخواد زمین دهن باز کنه و من برم توش ولی مطمعن شم استاد سخنان گهربارمونو نشنیده باشه


در وصف مازوخیسم بودن من همین بس که یه بلیط خریدم 317000 تومن و پایین ترین قیمت 3 هفته گذشته بوده ولی مدام چک می‌کنم که مبادا پایینتر بیاد و من ضرر کرده باشم،م تو بی ثباتی هواپیمایی ایران و جیب بی پول من و سردوش سوبان


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها